اینم سفره هفت سین... آخ مامان جون واست بگم از سوتی سال 92 مامان وبابات پنجشنبه 29 اسفند 93 بود و ما هنوز واسه تو کفش نخریده بودیم ساعت هفت شب من و تو و بابایی زدیم بیرون.شهر خیلی خلوت بود داشت از تعجب شاخمون در می اومد اخه یه شب قبل عید چرا هیشکی توی شهر نیس .یعنی شیرازیا انقدر زرنگ شده بودن ویه شب قبل سال تحویل خریدشون تمام شده بود!!!!!!!!! خلاصه به هر بدبختی بود یه مغازه باز پیدا کردیم و یه کفش قرمز واست خریدیم . باورت نمیشه همه ماهی گلی فروشی ها داشتن بساطشون جمع میکردن هفت سین هم که گیرمون نیومد. به هر حال ساعت 9:30 رسیدیم خونه بابا رفت سر کوچه تا ماهی بخره . من تلویزیون رو روشن کردم و دیدم همش میگ...