آیراآیرا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

ماه تی تی ...

بدون عنوان

سلام به دوستای خوبم که به وبلاگ ماه تی تی سر میزنید. ببخشید یه مدته حال و حوصله ندارم .ایشالا در اولین فرصت عکسای پرینازم رو میزارم.. الهی همیشه دل هممون آروم باشه...
2 آذر 1394

قاطی پاتی..

یزد خرداد94 یک باغ در تفت اینم عمو مسعود و گل پسرش کوه ریگ یزد.. عالی بود یه تجربه ی جالب و قشنگ..تا چشمت به شن ها افتاد گفتی مامان اینجا دریاست؟ بعدشم یه عالمه توی شن های این کوه عجیب سر خوردیم و بازی کردیم خیلی خیلی خوش گذشت. بازیهای دخترم.. اینجا میگفتی سوار موتور شدیم مامان یه شب پر از حباب... این قوری ها رو روی هم گذاشتی و میگفتی درخت درست کردم...چقدر چشمای تو همه چیز رو قشنگ میبینه دخترم.. شهر ارسنجان روستای اسلامشهر نوش جونت .اینجا پر از درخت های بنه بود..   فیروزآباد  در یک مزرعه  کنار جوی آب... یه بوته گوجه توی خونمون..اینم برداشت اولین گو...
15 خرداد 1394

تولد ایلای

اینم تولد ایلای خانم...که چون خاله اینا میخواستن برن خونشون که شماله یه تولد کوچمولوی یهویی گرفتیم واسش.. اینم یه کفش صورتی ناز کادوی آیراگلی به ایلای کوچولو   براتون بگم اندر حکایت این نون خامه ای خوش به حالت آیرا بذار امتحان کنم شاید دستام بهش رسید ای خدا چرا هیشکی به داد من نمیرسه بابا دهنم آب افتاده خامه میخوام   ...
15 خرداد 1394

عید 94

امسال عید خونه ی  مامانم اینا  بعد سالها هممون دور هم بودیم با اینکه سال تحویل 2 نصف شب بود اما تو بیدار موندی وکلی شیطونی کردی .هر چند که لپ تاپ دایی ویروسی بود و عکسا پاک شد اما مهم نیس مهم اینه که خیلی خوش گذشت. 3 فروردین بود که طبق روال سالها ی قبل به کنگان رفتیم . جاتون خالی لب دریا...آخ که چقد دلم واسه دریا تنگ شده. راستی نازگلم تو دیگه از موجها نمیترسیدی  و کلی باهاشون بازی میکردی . هنوز م که هنوزه و 3ماه گذشته همش میگی مامان من دریا خیلی دوس دارم بریم دریا.   اینم یه دور همی به یاد ماندنی در شب سیزده بدر با فامیلای شیرازی...     ...
15 خرداد 1394

سلام سلام سلام ....

سلام به  همه ی دوستای عزیزم .دلم واسه همتون تنگ شده بود یه عالمه . ببخشید انقدر دیر اومدم حالا بیخیال ..ببخشید دیگه حالا بدویید بیایدکه کلی عکس دارم واستون.     ...
15 خرداد 1394

شیرین زبونی های دوسالگی

انقدر خوشمزه و بانمکی که نمیدونم از کدوم کارت یا کدوم حرفت بگم ماشاله ماشاله خیلی زود حرف زدن رو کامل یاد گرفتی گاهی چیزایی میگی که خودمم تعجب میکنم و میگم از کجا یاد گرفتی این حرفارو خیلی مهربونی تا یه کم احساس کنی ازت ناراحتم دست میندازی دورگردنمو و هی میگی دوس دوس و مدام بوسم میکنی  و میگی "بخشید بخشید" و من دلم میخواد دیر ببخشمت تا بازم منو بوس کنی که ازت سیر نمیشم فرشته ی مامان.. خداروشکر دیگه بد غذا نیستی و مامان ازت خیلی راضیه .ماشاله دیگه همه چی میخوری و همچنان علاقه ی زیادی به بستنی ،پسته  ،انار ،مغز قلم گوسفند،ماست ودوغ داری .. وقتی یکی رو میبینی  قشنگ سلام و احوالپرسی میکنی و خدافظی هم بلدی . ...
12 اسفند 1393

شیرین کاریهای دخترم

اگه گفتین این چیه؟؟؟ این یه سفره رنگینه که آیرا خانوم چیدن!!!!! الهی قربون سلیقه ات برم من.به قول بابا مهدی غوره و جوجه و بادمجون همه جمعند! متکا بدم خدمتتون   ...
11 اسفند 1393