آیراآیرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ماه تی تی ...

شیرین زبونی های دوسالگی

1393/12/12 0:29
نویسنده : مامان فاطمه
321 بازدید
اشتراک گذاری

انقدر خوشمزه و بانمکی که نمیدونم از کدوم کارت یا کدوم حرفت بگم

ماشاله ماشاله خیلی زود حرف زدن رو کامل یاد گرفتی گاهی چیزایی میگی که خودمم تعجب میکنم و میگم از کجا یاد گرفتی این حرفارو

خیلی مهربونی تا یه کم احساس کنی ازت ناراحتم دست میندازی دورگردنمو و هی میگی دوس دوس و مدام بوسم میکنی  و میگی "بخشید بخشید" و من دلم میخواد دیر ببخشمت تا بازم منو بوس کنی که ازت سیر نمیشم فرشته ی مامان..

خداروشکر دیگه بد غذا نیستی و مامان ازت خیلی راضیه .ماشاله دیگه همه چی میخوری و همچنان علاقه ی زیادی به بستنی ،پسته  ،انار ،مغز قلم گوسفند،ماست ودوغ داری ..

وقتی یکی رو میبینی  قشنگ سلام و احوالپرسی میکنی و خدافظی هم بلدی .

یه روز ظهر که خیلی خوابم می اومد و داشتم چرت میزدم و تو خشگل خانوم نمیذاشتی  داشتی مثلا قصه میگفتی  هی میگفتی "هیشکس نبود ،مامانش بود باباش دف ایداره"!!!

وقتی از جلو کسی میخوای رد بشی میگی "بخشید" بعد رد میشی  .

وقتی میخوام سفره پهن کنم یا جمع کنم میگی " منم کمک" و میای و کمکم میکنی .

بعد از خوردن غذا میگی "آی شکر. مرسی مامان مرسی بابا".

دیشب نصف شب آب خواستی بهت آب دادم تو با همون حالت خواب آلودگی گفتی"مرسی مامان".و من یه لبخند زدم از ته دلم و خوابیدم

دیروز یه لیوان  شیر موز دادم دستت تا بخوری نگام کردی و گفتی "شما هم بخورید"

وای آیرا این شما اولین شما بودکه گفتی و باهمه ی وجودم احساس کردم مهمترین آدم دنیا هستم اونقدر که این شما رو قشنگ گفتی.

 برات بگم از زبان ترکی فارسی که حرف میزنی

دیشب میخواستیم بخوابیم و لامپ اتاق روشن بود تو میگفتی"چیراغ توی گزم هست " (یعنی نور لامپ توی چشممه)

امروز مامانم و بابام اومدن خونمون.تو داشتی برچسب هایی که به دیوار اتاقت زدم رو به مامانم نشون میدادی و بهش مگفتی "آنا اینو قاز نکنیا" یعنی آنا اینا رو نکنی ها و منو مامانم کلی از دستت خندیدیم..

الهی فدات شم که شیرین زبونیهات خیلی زیاده ولی مامان دیگه دیر وقته و باید بخوابم .

شبت قشنگ پریماه مامان  ...

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)